جدول جو
جدول جو

معنی تمویه کردن - جستجوی لغت در جدول جو

تمویه کردن(اِ کَ دَ)
تلبیس کردن. تزویر کردن. خلاف حقیقت آشکار کردن. حقی را باطل یا باطلی را حق جلوه دادن: و ایزد عز ذکره مرا از تمویهی و تلبیسی کردن مستغنی کرده است تا این غایت براندم و آنچه خواهم راند برهان روشن با خویشتن دارم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 103). رجوع به تمویه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مویه کردن
تصویر مویه کردن
زاری کردن، نوحه کردن
فرهنگ فارسی عمید
(صُ بَ تَ)
گریه و زاری کردن. گریه و نوحه کردن. موییدن. گریستن. (یادداشت مؤلف) :
به روز و به شب مویه کرد و گریست
پس از مرگ سهراب سالی بزیست.
فردوسی.
سپاهی و شهری به ایران به درد
زن و مرد و کودک همه مویه کرد.
فردوسی.
به خشکی کشیدند از آن آبگیر
بسی مویه کردند برنا و پیر.
فردوسی.
چو ویس دلبر آذین را گسی کرد
به درد و داغ دل مویه بسی کرد.
(ویس و رامین).
ز بس که تیغ زبان مویه کرد خاقانی
تن چو موی به مویه ز تیغ برهاندیم.
خاقانی.
تنم چو موی شد از بس که می کنم مویه
دلم چو زیر شد از بس که می کنم زاری.
نجیب گلپایگانی (از آنندراج).
و رجوع به مویه شود.
- مویه کردن بر کسی، بر او گریستن. در غم و مصیبت او نوحه و گریه نمودن:
به هرجای کرده یکی انجمن
همه مویه کردند بر خویشتن.
فردوسی.
پشوتن بر او بر همی مویه کرد
رخی پر ز خون و دلی پر ز درد.
فردوسی.
همی ریخت خون از دو دیده به شرم
همی مویه کردش به آوای نرم.
فردوسی.
ابر پهلوانی بر او مویه کرد
دو رخسارۀ زرد و دل پر ز درد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از تسویه کردن
تصویر تسویه کردن
برابر کردن مساوی ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزویج کردن
تصویر تزویج کردن
همسر گرفتن جفت گرفتن، بهمسری دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزویر کردن
تصویر تزویر کردن
دو رویی کردن، ربویدن، فریفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشبیه کردن
تصویر تشبیه کردن
همانند کردن چیزی را بچیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلیه کردن
تصویر تخلیه کردن
خالی کردن وا گذاشتن: (خانه را تخلیه کرد)، خالی و ترک کردن قوای نظامی ناحیه یا شهری را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحویل کردن
تصویر تحویل کردن
نقل مکان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مویه کردن
تصویر مویه کردن
گریه و زاری و نوحه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پالودن پالاییدن پاک کردن پالودن بی آلایش کردن، بپایان رسانیدن امری را، رفع اختلاف کردن، یا تصفیه کردن حساب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمسیه کردن
تصویر تمسیه کردن
نام نهادن نامیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمجید کردن
تصویر تمجید کردن
نکو داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تهویه کردن
تصویر تهویه کردن
للتهوية
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تهویه کردن
تصویر تهویه کردن
Ventilate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تهویه کردن
تصویر تهویه کردن
ventiler
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تهویه کردن
تصویر تهویه کردن
ventilar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تهویه کردن
تصویر تهویه کردن
проветривать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تهویه کردن
تصویر تهویه کردن
belüften
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تهویه کردن
تصویر تهویه کردن
провітрювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تهویه کردن
تصویر تهویه کردن
wietrzyć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تهویه کردن
تصویر تهویه کردن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تهویه کردن
تصویر تهویه کردن
ventilar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تهویه کردن
تصویر تهویه کردن
ہوا دینا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تهویه کردن
تصویر تهویه کردن
বাতাস দেওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تهویه کردن
تصویر تهویه کردن
kupitisha hewa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تهویه کردن
تصویر تهویه کردن
havalandırmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تهویه کردن
تصویر تهویه کردن
환기하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تهویه کردن
تصویر تهویه کردن
換気する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تهویه کردن
تصویر تهویه کردن
ventilare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تهویه کردن
تصویر تهویه کردن
वायु संचार करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تهویه کردن
تصویر تهویه کردن
ventilasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تهویه کردن
تصویر تهویه کردن
ระบายอากาศ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تهویه کردن
تصویر تهویه کردن
ventileren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تهویه کردن
تصویر تهویه کردن
לאוורר
دیکشنری فارسی به عبری